وقتی که خلوت می کنم دنیا به کام من بود
وقتی که خلوت می کنم دلها به بام من بود
وقتی که خلوت می کنم فارق شوم اززندگی
وقتی که خلوت می کنم فارق منم از بندگی
وقتی که خلوت می کنم با کلک و با این دفترم
وقتی که خلوت می کنم در کهکشان با اخترم
وقتی که خلوت می کنم پر می کشم در هر کجا
وقتی که خلوت می کنم دنیایی از مهر و وفا
وقتی که خلوت می کنم بآن خدای بی کسان
وقتی که خلوت می کنم سالم ز دست ناکسان
وقتی که خلوت می کنم یا حق بگویم یا خدا
وقتی که خلوت می کنم روحم بود از تن جدا
وقتی که خلوت می کنم فارق منم از های و هو
وقتی که خلوت می کنم می ، می رسد اندر سبو
وقتی که خلوت می کنم نه فکر دارم نه خیال
وقتی که خلوت می کنم نه ماه می دانم و نه سال
وقتی که خلوت می کنم اندر برم هست یک جمال
وقتی که خلوت می کنم دنیایی از فضل و کمال
وقتی که خلوت می کنم دنیایی از شیدایی ام
وقتی که خلوت می کنم تنهایی ام تنها یی ام
وقتی که خلوت می کنم چشمم نمی بیند دگر
وقتی که خلوت می کنم از دل بود تن را بصر
وقتی که خلوت می کنم نه جسم دارم نه بدن
وقتی که خلوت می کنم نیستم جهان نیستم